صفحه اصلی

رمان پیچک بی دیوار – الهام صفری

تومان 15000

در خانه باز کرد و وارد حیاط قدیمی و کوچک شد. صدای بازی بچه‌ها به گوش می‌رسید. لحظه‌ای ایستاد و گوش کرد. دلش می‌خواست صدای خنده و بازی هوراد را تشخیص دهد. صدای محسن و مهدی اجازه نداد. دعا کرد که بچه‌ها دعوا نکرده باشند. دو سه روز بود که از صبح می‌رفت دنبال کار و غروب برمی‌گشت. هر شب هم هوراد شکایت می‌کرد که محسن و مهدی اذیتش کرده‌اند. چاره‌ای نداشت.

توضیحات

رمان : #پیچک_بی_دیوار

نویسنده: #الف_صاد (الهام صفری)

ژانر #عاشقانه #جدید

خلاصه:
در خانه باز کرد و وارد حیاط قدیمی و کوچک شد. صدای بازی بچه‌ها به گوش می‌رسید. لحظه‌ای ایستاد و گوش کرد. دلش می‌خواست صدای خنده و بازی هوراد را تشخیص دهد. صدای محسن و مهدی اجازه نداد. دعا کرد که بچه‌ها دعوا نکرده باشند. دو سه روز بود که از صبح می‌رفت دنبال کار و غروب برمی‌گشت. هر شب هم هوراد شکایت می‌کرد که محسن و مهدی اذیتش کرده‌اند. چاره‌ای نداشت. همین که در غیبتش افسانه حواسش به هوراد بود؛ شاکر بود. از افسانه انتظار نداشت و وقتی خودش پیشنهاد داد؛ تلاش کرد بدبینی را دور کند. می‌دانست بچه‌ چشمش به دستش است و انتظار دارد بعد از این همه ساعت نبودنش، چیزی خریده باشد؛ اما صد حیف که به زحمت پولش به خرید بلیت اتوبوس و مترو می‌رسید. ضمن این که اگر می‌خواست چیزی بخرد باید برای هر سه بچه می‌خرید و مقدور نبود. یکی از دلایلی هم که به حرف افسانه گوش کرد و دنبال کار رفت؛ همین مشکل بود.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “رمان پیچک بی دیوار – الهام صفری”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *