❤️رمان: #سوگلی_ارباب
❤️ژانر: #عاشقانه #اجباری #بزرگسال #هیجانی #اربابی
❤️نویسنده: #الهه_مرگ
❤️خلاصه:
بوسهای رو گردنم زد، سرم رو عقب کشیدم و گفتم:- بهم دست نزن ارباب!من نمیخوام! نه شمارو نه این ازدواج کوفتی و مسخره رو! دستش رو روی چونم گذاشت و آروم فشار داد…- تو غلط میکنی من رو نخوای پرنسس کوچولو!خواستم مخالفت کنم که یک دستش رو جلوی دهنم و با دست دیگش زیپ لباس حریرم و رو باز کرد و لباس از تنم پایین افتاد…نگاهی به اندامم انداخت، که سیبک گلوش جا به جا شد.- باور کن سخته امشب از اینا بگذرم!