توضیحات
نام رمان: پلیس بازی عاشقانه
نویسنده: فاطمه حسنی
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 95
خلاصه رمان:
داستان از این قراره که ترگل قصه ما باید بره به یک ماموریت، در این ماموریت با یک سروان
اعصاب خورد کن آشنا می شه …
این اقا ! نه،نه این سروان، قراره با این ترگل خانم ما به یک ماموریت برن، اوه،اوه چه می شه …
در آخر هر کدوم از شغل پلیسی که بودند،تغیر شغل میدندو دوباره شروع یه ماجرایی جدید …
به نظرتون چرا تغیر شغل میدند؟
بخشی از رمان:
صبح، با صدای گوشیم بیدار شدم؛ به ساعت گوشیم، نگاه کردم؛ ساعت پنج ربع کم بود، بلند
شدم به دستشویی رفتم وضو گرفتم و نمازم رو خوندم.
آماده رفتن شدم مانتوی سبز، شلوار مشکی، مقنعه سبز و چادرم؛خب تکمیل شدم؛ همیشه
لباس های کارم رو که می پوشم، کلی به خودم ماشاا… می گم، وای که من چقدر این لباس ها رو
دوست دارم.
رفتم پایین فکر کنم همه خواب باشن، یهو تیام مثل اجنه اومد جلوم؛ چون هنوز هوا کاملا روشن
نشده بود،ترسیدم.
_ای خدا، من به تو چی بگم، آخه نمی گی خواهر دسته گلت رو به کشتن می دی با این کارات؟
تیام با تعجب: کی،تو! …تو؟ دسته گلی نه،نه من دسته گل نمی بینم،دسته خار می بینم.
خودش هم زد زیر خنده.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.