توضیحات
رمان مانلی
عاشقانه هیجانی
نویسنده: #فاطمه_غمگین
خلاصه:
من مانلیم…..هجده سالمِ و از اونجایی که عاشق دنیای رنگها هستم، رشته هنر رو انتخاب کردم و در حال حاضر سال آخر هنرستان رو پشت سَر میذارم.
به نظرم خیلی هیجان انگیزِ که عاشق نقاشی و طراحی باشی و تو رشته مورد علاقهات تحصیل کنی و از بازی با رنگها لذت ببری.
در کنار تمام این احساسات ساده و زیبایی که تو وجودم شکل گرفته، زندگی یه غم بزرگ بهم هدیه کرده. خلاءِ نداشتن دو موجود مهم که از عزیزترینهای هر کسی محسوب میشن.
پنج ساله بودم که پدر و مادرمو با یه تصادف از دست دادم و سرپرستی منو مادر مادرم که من بهش میگم «مامانجون ثریا عهدهدار شد. هیچچیز واضحی از پدر و مادرم به یاد ندارم و هرچند وقت یکبار، دلتنگیهام رو با خاطراتی که مامانجون ثریا تعریف میکنه، رفع میکنم.از اینکه مامان سمیه و بابا حمیدم و تو بچگی از دست دادم خیلی غصه میخورم،اما روزی هزاربار خدارو بابت تنها نذاشتنم تو این دنیای پر هیاهو شکر میکنم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.