توضیحات
هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با او رقم زده، ماجرایی سراسر عشق و نفرت و حسرت، رامین یک مرد عاشق و آراز یک زخم خورده …
خلاصه رمان دلشوره
صدای هق هقم توی حنجره م خفه میشه … مچاله میشم … نفس نفس میزنم … صدای تیک تیکی که صدای ساعت نیست اذیتم می کنه … نبض زدن شقیقه م دردم رو از سر درد بیشتر می کنه و پلک های سنگینم با هر جون کندنی تکون می خورن … صدای فندکه !! صدای فندکی که تو گوشم می پیچه و صدای جیغ زدنی که تو سرم می پیچه … صدای جیغ هایی که برای خودمه … چشم باز میکنم و این به پهلو خوابیدنم روی تخت نشونه ی خوبی نیست … خصوصا وقتی آراز روی
کاناپه ی راحتی تک نفره ی کنار تخت نشسته و سرش رو به کاناپه تکیه داده …
خیره به سقف به فکر رفته و سیگار مارکه لا به لای انگشتاش و دودی که چهره ش رو محو می کنه اونو شبیه سر دسته ی دار و دسته ی مافیایی نشون میده که دختری رو دزدیده و بهش تجـ … آب دهنم رو قورت میدم و حتی تو ذهنمم به خودم نمیگم که چی شده … که چیکارم کرده … هوا نیمه روشنه و قطعا نزدیک به غروبه … قاعدتا باید خونه ی سپیده باشم و مسئله ها و تحقیقی که باید فردا ارائه بدیم رو حل و فصل کنیم تا استاد گند دماق صداش در نیاد … اشک هام زیادی شدن … اونقدر زیادی که بهم سخت میگذره و صدای هق هقم خفه میشه توی حنجره م … خودم خفه ش میکنم و دستم رو جلوی دهنم می ذارم تا صدام درنیاد …
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.