توضیحات
خلاصه رمان :
سامان پایدار برادر سارا که معرف حضورتون هست آقای جذاب ورزشکار و به شدت غیرتی! البته گاهی هم بیاعصاب و در زمان خودش مهربون و شوخ که هر بار حضورش شوکی در رمان سد سکوت (جلد اول) ایجاد کرد و جذابیتش امیر رضا رو مجبور به چنین اعترافی کرد که: سامان زیادی خوش قیافه و خوش استایل و البته خوش پوش نیست؟ شاید حضور کسی مثل او در زندگی سارا دلیل دیده نشدن من است! ” سامان خان اینجا بیشتر از سد سکوت کولاک میکنه و کم کم …
قسمتی از داستان بوی نارنگی:
روبروی آینه ایستاده چادر کش دارم را روی سرم مرتب کردم. آه سنگینی از سینه ام کنده شد. فکر نمیکردم قادرخان به همین راحتی جلوی چشم مادرم همه چیزم را به همسرش بسپارد و آن زن بی صفتش که تمام مرزهای حیا را رد کرده آن طور با وقاحت تمام از مسئولیت و آبرو داری بگوید که
حضورم خدشه دارش کرده و بهتر است مدتی دور باشم. زنی که به بهانه حرف زدن حتی برای شوهر خواهرم عشوه میآید تا از خانه پدری ام بیرونم کند، خانه ای که روزی در آن مهمان بود و من و مادر و خواهرم با تمام احساسمان میزبانش بودیم ولی حالا… پلک بستم تا چشمم از یادآوری گذشته ای که
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.