توضیحات
رمان:#بوشاسب
نویسنده: #هدیه_الف
ژانر:#عاشقانه #فانتزی #بزرگسال #ترسناک
خلاصه:
با بی حوصلگی کلید رو توی قفل در چرخوند و اون در قدیمی
چوبی رو با صدای قیژ عجیبی باز کرد . یک خونه ی قدیمی
جلوی روش ظاهر شد. با دیوار هایی رنگ و رو رفته و کهنه و
پنجره های بزرگ غبار گرفته. صدای ناراحت خواهر کوچولوش
از پشت سر توی گوشش پیچید: از این قدیمی تر و آشغال تر
امکان نداشت دیگه؟
نفسش رو با صدا فوت کرد و نالید :
دیبا واقعا دوست ندارم دوباره همون دلیلا رو توضیح بدم !
دیبا در حالی که حالا با چکمه های عسلی چرمش وسط خونه
ایستاده بود و با انزجار به اطراف نگاه می کرد گفت : من که گفتم
یه کار نیمه وقت پیدا می کنم خرج دانشگامو در میارم . حقوق
توام واسه خرج خورد و خوراک و اجاره خونه کافی بود..
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.