توضیحات
رمان خاصی که زندگی یک دختر عجیب را به تصویر میکشد … دختری که صدها یا شاید هزاران سال است که در این دنیا زندگی میکند. دختری که تنها چیزی که میخواهد هویت واقعی خودش است …
خلاصه رمان به من بگو کی هستم
از ماشین که پیاده شدم عطر خوش خاک بارون خورده رو با تمام وجود حس کردم. درخت های سرسبز و با طراوت حیاط ویلا بوی زندگی میداد. صدای موج های خروشان دریا رو حتی از این فاصله هم میشنیدم خاله ملورین واقعا زن خوشبختی بود. زندگی توی ویلای به این قشنگی اونم کنار دریا واقعا لذت بخش بود. عمو شهروین عاشق خاله ملورین بود به طوری که عشقشون ورد زبون عام و خاص بود. طبق معمول همیشه وقتی نزدیک دریا بودم از خود بیخود میشدم به سمت پشت ساختمون رفتم. ساحل خروشان بود و موج
های خشمگین ولی عاشقش به ماسه های نرم ساحل سیلی از قطره های نقره ای امید میزدن از همون جا صندل هام رو در آوردم و به سمت دریا پر کشیدم. انگشت های پاهام که نرمی ماسه ها رو حس میکرد تموم حسهای مثبت دنیا به وجودم تزریق میشد. به سمت ساحل میدویدم و نسیم خنکی که از موجها ساطع میشد صورتمو نوازش میکرد. موجها با شدتی نه چندان زیاد به پاهام برخورد میکرد و ماسهها رو به رقص در می آوردن. نفس عمیقی کشیدم و همونجا نشستم. پاهام رو بغل کردم و به اون آبی زیبا زل زدم موجها جلوتر و جلوتر
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.