توضیحات
سارا که سالهای عمرش را پای عشقش به سیاوش گذاشته است، حالا با طرد شدن از سمت او مواجه میشود، عشقی که در سلول به سلولش ریشه دوانده و بیکباره با حرفها و برخوردهای نامناسب سیاوش او را نابود میکند، سارا برای انتقام از خودش و تمام مردها دست به اقداماتی میزند که …
خلاصه رمان برهنه ی طهران من
انگشت وسطم را جلوی صورتش میگیرم و فحشی نثارش میکنم .از آنها که به عزیزانش اشاره میکند . از آنها که آن لبخند مضحکش را پاک میکند و اخم را روی صورتش مینشاند. وقتی از یک ماه پیش بی محلی اش علنی شد و عملا اثبات کرد که از من دلزده شده، دنیایی گریه کردم . به رویش نمیآوردم اما تمام تلاشم را کردم تا من را دوباره ببیند .خار بودم، خارتر شدم.لبخندش که میرود، دلم خنک میشود و آرام می گیرم .قدمی به جلو برمیدارد .دستهایش را مشت کرده .میدانم مقصد آن دستها گلویم است. رگهایش نافرم باد کرده اند .همان رگهایی که روزی برایشان جان میدادم .قدمی به عقب برمیدارم
امشب به نیت به دست آوردن دلش آمده بودم، اما نه دست خالی .سارای این روزها همیشه یک پلن بی برای خودش دارد. چاقوی کوچک ضامندارم را از مچ دست راستم آزاد میکنم و آن را جلوی صورتش میگیرم. -یه قدم دیگه برداری، پیه گهی کردن پاهامو با خون نجست به جون میمالم .گمشو عقب!اولش جا میخورد، اما بعد همانطور که قدمی عقب برمیدارد، نیشخند میزند و زمرمه میکند:
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.