توضیحات
اهورا پری نژاد، یک دورگهی پریزاد و فرشته. اولین پسری که با بلند پروازی هاش قراره سنت چندین سالهی پریزاد ها رو بشکنه. اولین و تنها پریزادی که برخلاف مخالفت های خانوادش، تمسخر های دوستاش، حرف های نا امید کنندهی اطرافش، باز هم دست از بزرگترین آرزوش بر نمیداره و سر حرفش میمونه. اون باید یه محافظ بشه تا به دنیا اثبات بشه که پریزاد ها هم تواناییشون کمتر از خوناشام ها نیست …
خلاصه رمان اولین پریزاد محافظ
ده روز از آمدن نامه قبولی اهورا گذشته بود که ناگهان، پدر با صدایی که خوشحالی در آن موج میزد او را صدا زد. اهورا به سمت اتاق کار پدرش رفت تا ببیند پدر چه کارش دارد. در زد و وارد شد: بله پدر؟ با من کار داشتید؟ پدر به سمتش آمد. مچ دستش را گرفت و او را از بین بوم های فراوان نقاشی های کامل شده و کامل نشده اش رد کرد زمانی که بالاخره به مکانی رسیدند که از هجوم بوم ها قلم موها رنگ ها و… در امان بود، ایستادند. پدر با هیجان شروع به صحبت کرد: بالاخره مامانت رو راضی کردم. اهورا بلافاصله واکنش نشان
داد بالا پرید و فریادی بلند از سر هیجان و خوشحالی کشید که باعث شد پدر سریع انگشت اشاره اش را به نشانه سکوت روی بینی اش قرار دهد. -هیس هیس هیس یواشتر! پسر تو که نمیخوای مادرت رو عصبانی کنی؟ اهورا به سختی جلوی خودش را گرفت که فریاد نزند و منتظر ادامه حرف پدرش شد: آره دیگه خلاصه که راضیش کردم بدو برو چمدونت رو ببند. اهورا با صدایی که به زور آن را آرام نگه داشته بود گفت: وای وای پدر عاشقتم وای خدا جون. پدر به این همه ذوق و شوق پسرش لبخندی زد و گفت: منم دوستت دارم
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.