توضیحات
زانوهامو بغل کرده بودم. روی کاناپه، درست روبه روی قاب عکس نشسته بودم و زیر نور کمرنگ آباژور خیره ی لبخند روی صورتش بودم. لبخندی که به جز من، خودش و برادرم هیچ کس از مصنوعی بودنش خبر نداشت. توی قاب عکس دستاشو دورم حلقه کرده بود و اون لبخند مصنوعی لعنتی هم روی صورتش بدجور نشسته بود…
خلاصه رمان اعتراف دوست داشتن
جلوی ساختمون کمپانی هنوز شلوغ بود. اینجور که بوش میومد طرفدارا خیلی عصبانی بودن. سوهو با نگهبانی هماهنگ کرده بود و قرار بود از در پشتی ساختمون وارد بشم. هرچند اونجا هم پر از خبرنگار بود. با هر بدبختی که بود وارد ساختمون شدم. هیچ وقت راهروهای اونجا رو به این ساکتی ندیده بودم. هیچ خبری از صدای بلند موسیقی و گروه هایی که تمرین می کردن نبود.
سوهو کاری براش پیش اومده بود و بهم گفته بود روی یکی از صندلی های توی راهرو بشینم تا خودش بیاد. سکوت مرگباری توی تک تک سالن های ساختمون بود. انگار کار همه ی گروها رو تعطیل کرده بودن و فرستاده بودنشون که برن. اونجایی که من میدیدم دیگ هیچ نسبتی به ساختمون قبلی که پر از هیاهو صدای موسیقی ادماهای پر جنب و جوش نداشت. راهرو ی سوت و کور رو ادامه دادم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.