باران … این تنها اسمی است که بعد از برگشتنش یاد میکند … چه کسی …؟ کسیه که با قساوت تمام باران را از خود راند و او را از خانه بیرون کرد …
سالها گذشته ،

مهربانو دانشجوی پرستاری دختری تنها که از زندگی پدرش طرد شده، تصمیم به ادامه تحصیل در پاریس می‌گیرد. این قدم بزرگ برای تغییر در زندگیش، او را با آدمهای جدیدی آشنا می‌کند که سهم بزرگی در آینده‌اش دارند و گذشته‌ی گنگ و مبهم او را روشن می‌کنند.

رمان در مورد دختریه که در خانواده ی نسبتا فقیری زندگی میکنه..
یکی از خواهرهاش در طی دوران مریضی دچار عشقی واهی میشه که رسیدن به اون عشق واسش محاله اما بالاخره روزی این دختر عشق واهیش رو در واقعیت پیدا میکنه اما..پایان خوش

شهزاد مرموزترین نوه‌ی خانواده‌ی الماسی، تصمیم می‌گیرد از نیمه‌ی تاریکِ زندگی‌اش فاصله بگیرد اما برای آخرین بار بازی به راه می‌اندازد که از کنترل خارج می‌شود و با مردی گره می‌خورد که آن را تبدیل به بازیِ مرگ و زندگی می‌کند…