گنجشک برفی
دنیای علم . نیازها
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
تابان زنی که بعد از پشت سر گذاشتن دورهای تاریک از زندگی خود، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را میگذراند و برای ساختن آیندهای روشن تلاش میکند. با ورود حنیف مردی از تبار جنوب، زندگی هر دو طرف، به مرور تغییر میکند.
حکایت خانواده ی نسبتا مذهبی و دختری در دل این خانوادست که کار خطرناکش باعث شده پا در مسیر پر پیچ و خمی بزاره. داستان دو کاراکتر اصلی داره و در مقابل از پسری صحبت می شه که مربی یک باشگاهه و گذشته ی تلخی داشته.
داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود…
آتاش تو زمان دانشجوییش عاشق یکی از هم دانشگاهیاش میشه اتاش خانواده مذهبی داره ولی دختره ک اسمش دریاس آزاده و خانواده آزادی داره
دختر کتابفروش و آقای کفاش… همسایه ی دیوار به دیوار هم می شن دختر این قصه یه کتابفروشه شیطون… فعال… ته تغاری و عزیزکرده ی یه خانواده ی بزرگ…
یه دختر با احساسات لطیف و پر از حس زندگی….مغرور و خوش قلب.. یه پسر با قلب سنگی و غرور بیش از حد…همراه با جذبه ی منحصر به فرد…تقابل دو آدم متفاوت…شروع عشق..
من دخترک ساده دلی بودم بیگانه با عشق…من محبت را آموخته بودم…من با تو عاشق شدم… باتو پروانگی کردم..من با تو بانو شدم و پر شدم از ظرافت های زنانه…
باران و پیمان، زوج عاشقی هستند که چندسالی از شروع زندگی مشترک و عاشقانشون می گذره، اما بارداری ناخواسته باران و خطری که تهدیدش می کنه باعث می شه این زندگی دچار چالش هایی بشه که خوندنش خالی از لطف نیست.
علی یه بدلکاره…بدلکار حرفه ای سینما. حتما می دونین حرفه ی بدل یعنی هیجان و خطر! حالا تصور کنین پسری هیجان طلب مثل اون که به خاطر کارهای عجیب و خطرناکش،
امیرعباس سلطانی، تولیدکننده ی جوانیست که کارگاه شمع سازی کوچکی را اداره می کند، پسری که از گذشته، نقطه های تاریک و دردناکی را با خود حمل می کند و قسمت هایی از وجودش، درگیر سیاهی غمی بزرگ است.