من واسش فقط یه سرگرمی ام.
بازیچشم، بدهی قرضشم.بخودم میگم ازش متنفرم اما هر دفعه که پاشو داخل اتاق میذاره، بدنم بهم خیانت میکنه. چجوریه که هم ازش میترسم و هم میخوامش؟؟اونها بهم گفتن که با ذهنت ور میره.

انجامش دادم. با یه میلیاردر ازدواج کردم.
من دلایل خودمو دارم. اخرین چیزیکه انتظارشو داشتم احساس مالکیت بود. ممکنه عهدهائی بسته باشم،
ولی مصمم که خودم باشم..

یه بار وقتی هشت سالم
بود، ترنتون ناکس رو دیدم.
چون منو چنان هل داد تو تاب که دندون
جلوم افتاد و بعد که داشتم گریه میکردم، پرتم کرد