گنجشک برفی
دنیای علم . نیازها
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
در مورد یه خان زاده ی آذری به اسم آی پاراست که در اثر ناملایمات زندگی و خیانت های اطرافیانش از محل زندگی خودش یعنی روستای کندوان به اجبار به عنوان خدمتکار به خونه یه خان زورگو به نام میرزا تقی خان ، به شهر اسکو می یاد
داستان درمورد رها دختری شر و شیطون با گذشته ای نامعلوم و شهرام پسری از جنس غرور که سختی های زیاد اون رو به اربابی خشن و بی احساس تبدیل کرده..
با ورود آتاخان(خان روستا )به مجلس عروسی آراز و فریحا دوباره ترس به جان تک تک حاضرین در مهمانی می افتاد و همه بیاد رسم ننگین قبیله می افتند
دستش به زور به توتِ قرمز رسید. با لبخندِ دلنشین آن را چید و در دهانش گذاشت.مزهی ترش و شیریناش، دلش را مالش داد و سرشار از حس خوب شد. توتِ قرمزی نوکِ شاخهی درخت بود، دست دراز کرد برای چیدنش….
سپیده ای که دل به دل کسی که دوستش داره و فکر میکنه که اون هم سپیده رو دوست داره، بسته و همین باعث شده که چشماش هم به روی حقیقت بسته بشه…
عشق بین پریرُخ و سیاوش ! عشق بین رعیت و خانزاده.. و اما مهران زخم خورده ای که آتیش کینه اش چهره ی پریرخ رو می سوزونه و شب ازدواجش با سیاوش عروس دیگه ای جای اون می شینه !
پسری از جنس شیطان دختری به زیبایی عروسک شایلین دختری از یک خانواده ای در سطح پایین که در ارایشگایی کار میکنه
اروین خواننده ی خوش صدای اپرا به خاطر بدهی پدرش دو راه بیشتر نداره یا ب.رده ج.ن.سی یه عده وحشی بشه یا با یکی از ثروتمند ترین و قدرتمند ترین مردان ایتالیا ازدواج کنه
«من یه جنگ خونین شروع کردم. من یه دشمن وحشتناک برای خودم درست کردم. فقط سر یه زن. این یه تصمیم احمقانه بود ولی من هیچ پشیمونی ندارم. چون بلیسیما بالخره مال من شد…»
«قرار بود اونو به تریستان برگردونم و معامله رو تموم کنم. اما از حاال از روزی که قراره آدلینا رو برگردونم وحشت دارم.
«وقتی دیدم که دارم فرار میکنم اینو برش داشتم.حال تو نیویورک بودم و سعی داشتم زندگیم رو پس بگیرم.با وجود اینکه ردیاب توی پام بود کرو دنبالم نیومد.
«من قرضام روبادکمه هام پرداخت میکنم.اماهمچنین من اونارو بخشیدم. هرچقدر توی دام عشق کرو میوفتم بیشتر ازش میخوام کارهایی رو که میخوام انجام بده،شامها … قرارها… شبها توی ساحل.