من کارن زندم، بازیگر سرشناس ایرانی عرب که بی‌پدر بزرگ شده و حالا با بزرگ‌ترین چالش زندگیم روبه‌رو شدم.

عشق زمانی که نقاب از چهره بر میدارد که تمام هستی ام را احاطه کرده است آنگاه که تو با من، من با تو در ستیزی خصمانه بودیم.

نگار با مادر و خواهرش زندگی میکند و تصمیم میگیرد نقش خود را در زندگی ایفا کند و همه چیز از روزی آغاز میشود

داستان، حکایت دختری به اسم سرمه‌ست که برای تکمیل پایان‌نامه‌ش از شیراز میاد تهران؛ شهری که پدرش همیشه ازش فراری بود و هیچوقت طی این بیست و سه سال پاشو توش نذاشته بود!