توضیحات
اون موافقت کرده که بازی کنه، راضی شده که برای من باشه. نمیگذارم قوانین بازی رو عوض بکنه. پرخاش همیشه بخشی از زندگی من بوده، یک بچه ی پرخاشگر بودم و چیزی جلودارم نبود. سال ها گذشته و دیگه بازیچه نمیشم. حالا کنترل دست خودمه و خیلی ها خواستار این هستن که تسلیم من بشن. مثل این دختر، عروسکم..دختر مو طلایی که موافقت کرده خواسته های من رو برآورده بکنه. موافقت کرده که دزدیده بشه و تا پایان قراردادمون برده ی من باشه. اینجاست که نقشی رو بازی بکنه. اما مقاومت کردنش خیلی واقعی به نظر می رسه، ترسش ملموسه و دست و پا زدنش تموم نشدنیه. بیشتر از هر کس دیگه ای من رو درگیر خودش کرده و قلبی که توانایی دوستداشتن نداره رو به بازی گرفته. شاید هم من اینطوری فکر می کنم….
خلاصه رمان لذت های خشن
میگن هر آدمی، یه بخش تاریکی در وجودش داره. اما شک دارم که نیازهای تاریک بقیه بتونن با خواسته های ظالمانه من رقابت کنن. درونم یک هیولای عصبانی وجود داره، چیزی که اونقدر تاریک و خشن هست که خودم هم ازش می ترسم. سعی کردم وجودش رو نادیده بگیرم، سعی کردم دورش کنم اما این کارها نتیجه ای نداد و باعث آشوب بیشتری شد.
اما حالا من دیگه اون پسر عصبانی نیستم. خشونت همیشه بخشی از زندگی من بود، اما دیگه کنترلم نمی کنه. حالا من کسی هستم که همه چیز رو کنترل می کنم. میدونم کیم، میدونم چه طوری با هیولایی که درونم منتظره رفتار کنم، میدونم که به چه چیزی احتیاج دارم. نیازی نیست کسی من و هیولای درونم رو تحمل کنه؛ مگر این که خودش بخواد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.